...اینجا مینویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحتتر فراموش کنم
Monday, June 30, 2008
در این قضیه که من متالباز نیستم شکی نیست... به توصیه رفقا هر از گاهی یه چیزایی مثل Neurosis, Isis یا http://en.wikipedia.org/wiki/Opeth گوش میدم که ببینم اوضاع از چه قراره. از قضا یه فستیوال دو روزه تو بندر گوتنبرگ به اسم MetalTown برگذار شد که به جهت همراهی با بروبکس منم راهی اونجا شدم، البت فقط برای روز دوم، چون هرچی خوبه تهشه! - یه ضدحالی که خوردیم این بود که Opeth که قرار بود روز دوم بیاد کنسل کرد. - جو کنسرت از اون چیزایی بود که تجربش میارزید. - خواننده زن Nightwish با لباس سفیدش، وسط اون همه متالباز با لباسهای سیاه و آرایشهای عجیب غریب، بسیار قابل توجه بود! معلوم شد که ایشون بعد این که ازدواج کردند اینقدر خانم شدند! - سوئدیها و بهخصوص ملت گوتنبرگ خودشون رو با In Flames ترکوندند. به قول 9133 نمونه خوبی از die hard fan بودند که کم پیش میاد آدم ببینه! این ویدیو هم یه نمونشه:
- این شد که کنسرت متال ندیده از دنیا نخواهم رفت...
- میشه تو این وضعیت غر زد؟ یا به عبارتی در چه شرایطی آدم اجازه غر زدن نداره؟ زندگی بدون اینکه از چیزی شاکی باشی. موضوع برای شاکی بودن که زیاده. یعنی آدم به یک تعادل نسبی بین عوامل +غر و –غر برسه... فکر کنم مقدار متنابهی خودفریبی نیاز باشه. - خودفریبی هم میتونه مفید باشه...
- من نمیدونم فردا چیکار میخوام بکنم، چه برسه به 6 سال دیگه... - خداوندا از سر این گناهان ما بگذر!( نه واسه خودما... به خاطر بقیه جهنمیا میگم. اگه اینهمه الکی که تو من رسوب کرده آتیش بگیره... دیگه بیا و درستش کن!)
- من از اون ایرانیهای Passive ام... منتظرم یکی بیاد همه چیزو درست کنه. - داور یه پنالتی مفتی به اتریش اهدا کرد، اونم تو دقیقه 93 بازی... خوب میزبانه دیگه! - ایران میزبان چیه؟ اون یه مشت آدمی هم که یه تکونی میخورند رو میگیره میکنه تو زندون!
مرا به خانه بفرستید که حالی باقی نمانده است... حرفم را نیز پس میگیرم. باشد که رستگار شویم. من خوابم میآید. آنتیهیستامین را که برد؟ آن که تمام کرد... بیامرزدش. آخه من خیلی حساسم...