Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Friday, October 27, 2006
حرف‌های این الف.نون را که می‌شنوم، شاکی می‌شم. فکر می‌کنم اومدن این یارو، رسما یک عذاب الهی هست که خدا به جهت نا‌فرمانی به سر این ملت نازل کرده...
اینی که در تصویر مشاهده می‌کنید spårvagn ای هست که هر روز نصف راه تا دانشگاه را با اون میرم. به احتمال 99 درصد، در حال حاضر زاقارت‌ترین spårvagn کل Göteborg هست... Posted by Picasa
کلیسای روبروی ایستگاه اتوبوس نزدیک خانه ما:
دیروز از بس ناقوسشو به صدا در آورد، مطمئن شدم که یک جایی آتش گرفته... Posted by Picasa
Saturday, October 21, 2006
Fact # 28934957:
If I feel I know the materials of a course perfectly, I mess up the corresponding exam as bad as possible.
Wednesday, October 18, 2006
 
يه سري ميگن که اين Core™ Duo, دوتا پروسسور نيست و intel داره سر ملت رو شيره مي ماله. ولي هرچي که هست، دو تا MATLAB رو با هم به خوبي اجرا مي کنه. سر این تمرین قبلی شبکه عصبی، به مدت 3-4 روز به صورت متوالی ازش کار کشیدم (به قول حبیب "دو موتوره") و به خوبی جواب داد... Posted by Picasa
 
با اين همه دم و دستگاه، بازم همين MuVo کار منو راه ميندازه... Posted by Picasa
Friday, October 13, 2006
ما انتظار داشتیم که یک توزیع نرمال نصیبمون بشه، ولی جواب این شد:


حالا نمیدونم منظورش به ما بوده یا به استاد و حل تمرینش یا به قضیه حد مرکزی...
ولی می‌دونم که بسیار نشاط رفت!
Wednesday, October 11, 2006
- اینجا مجبورم به چیزایی که یه زمانی برام حل شده بودند، فکر کنم و روشون وقت صرف کنم.
- ترجیح میدم که خودم تو خط مقدم زندگیم باشم.
- از بعضی از درسایی که خوندم، هیچی یادم نیست. معلوم نیست این چهار سال من چیکار می‌کردم.