Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Friday, March 31, 2006
خداحافظ تهران خلوت... تا سال بعد
Wednesday, March 22, 2006
چند وقته كه به مقدار متنابهي Déjà vu مي‌بينم. دليلشو نمي‌دونم ولي بعضي وقت‌ها خيلي حال مي‌ده (مثل ديروز كه وقتي داشتم ماشينو مي‌آوردم تو پارگينك، صحنه برخورد يه ماشين با جدول كنار خيابون رو دوباره ديدم)...البته بيشتر وقتها خوب نيست. زندگي آدم تكراري مي‌شه!
Thursday, March 16, 2006
Such a direct straight life
Never imagined to be in this point.
Damn…
Saturday, March 04, 2006
نمي‌دونم چرا با اينكه براي خوندن كنكور ارشد زياد وقت نگذاشته بودم، بعد از اينكه امتحان دادم خوشحال بودم (جدا از نتيجه امتحان كه جالب نبود و بهتره ازش صحبت نكنم) و احساس فراغ بال مي‌كردم!؟ اصلا زندگي براي 5-6 ساعتي خيلي رديف بود... تا اينكه ياد كارهاي فردا افتادم!