Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Monday, April 16, 2007
یه خواب دیدم، ترسناک... بد ترسناک! توی خواب زبونم بند اومده بود. با این وجود که می‌دونستم که خوابم!؟ هیچ کاری نتونستم بکنم و از خواب پریدم...
بعدش تا صبح هی با خودم کلنجار ‌رفتم که دوباره همون خواب رو ببینم که بزنم دهنه یارو رو سرویس کنم که نشد!