...اینجا مینویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحتتر فراموش کنم
Thursday, April 26, 2007
1- هنوز هم تو state قبلی دست و پا میزنم... 2- مخم به طرز محسوسی گیرپاج کرده. 3- **** 4- فکر نکن، همینه که هست! 5- رفیقمون میگفت که یه ریشه خودآزاری تو این جمیعت سمپاش هست. فکر کنم راست میگه 6- دوباره 4 7- عجب کوتهفکرم من. ...
این بزرگ شدن هم دردسریه... بچه بودیم، با خیال راحت زندگی میکردیم. حالا باید برای فکر n تا چیز تصمیم بگیری که به هم وابستن عین چی! یه ورشو میگیری، اونورش میفته! حرف هم که گوش نمیدم. کار خودمو میکنم که باباهه گفته نکن... ده بچه نکن دیگه، یه دقیقه آروم بشین... فلاش بک 1 فلاش بک 2
یه خواب دیدم، ترسناک... بد ترسناک! توی خواب زبونم بند اومده بود. با این وجود که میدونستم که خوابم!؟ هیچ کاری نتونستم بکنم و از خواب پریدم... بعدش تا صبح هی با خودم کلنجار رفتم که دوباره همون خواب رو ببینم که بزنم دهنه یارو رو سرویس کنم که نشد!