Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Wednesday, August 16, 2006
اگه ويزا اومد كه جمع مي‌كنم و ميرم تا ببينم كه چي ميشه و چي پيش مياد. يعني رسما يه برنامه 2 ساله براي اين زندگي شكل مي‌گيره...
اگه تا هفته ديگه ويزا نياد، چي ميشه؟
حالا ديگه رسيدم به حالتي كه ديگه فرقي نداره كه برم يا بمونم. اونم به خاطر اينه كه از بس به احتمال نيومدن ويزا و منتفي شدن ماجرا فكر كردم و براي بعدش نقشه كشيدم كه ديگه اين حالت هم براي خودش شده يك سناريوي جديد. يعني يه ايده زندگي و كار به مدت 2-3 سال براي اين حالت آماده كردم...
اصلا ميدوني، حالا ديگه اين حالت دوم بيشتر خودشو نشون ميده. يعني كه الان بگن كه خودت انتخاب كن كه ميخواي بري يا بموني، خودم هم سخت بتونم يكيشو انتخاب كنم...
و اين همون Null Stateاي هست كه قبلا هم دهن منو تو اين زندگي سرويس كرده!
اين قضيه تا حدي كش پيدا كرده كه حال ندارم وسايلمو جمع و جور بكنم...كاش كه ميشد كه يه نمه Fast Forwardزندگي كنم تا زودتر تكليفم معلوم بشه.