Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Wednesday, August 02, 2006
9:30
e-mail رو كه چك مي‌كنم، يه استاد نامه فرستاده كه ميخواي بياي يا نه... اگه مياي بگو چند وقته مي‌توني ويزا بگيري...
14:00
يه رفيق قديمي زنگ مي‌زنه... يه كار خوب پيشنهاد مي‌ده... شركته همين نزديك خونمونه... از كي مي‌توني بياي...
21:45
بعد از 3 ماه زنگ زد...حالا چرا؟... من نميدونم

نفهميدم كه اين تاخير فاز كي و كجا افتاد تو اين زندگي!