Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Friday, June 09, 2006
برم يا كه نرم؟
بايد يك تصميمي بگيرم كه فرداش به خودم بد و بيراه نگم! البته فكر كنم فرقي نداره. به هر حال بعدش اينقدر مشكل پيش خواهد آمد كه كم بيارم و پشيمون بشم.
مگر نه اينكه اين زندگي پر از دو راهي هست؟ خوب اينم يكيش... ولي اين تو مايه‌هاي خروجي غرب و شرق يه اتوبانه. اگه اشتباه بري، وسطش نمي‌توني دور بزني. بايد صبر كني كه به يك اتوبان ديگه برسي كه تازه شايد امكان اينو داشته باشي كه مسيرو برگردي كه هم وقت رو از دست دادي هم بنزين و...
آره داداش. اينجاي كار مهمه. از چه نظر نمي‌دونم... ولي مهمه! منم ديگه حال اينو ندارم كه بشينم فكر كنم كه بعدش چي. دقت مشتقگير تو مسير زندگي خيلي كمه. رسما براي زندگي من كه تعطيله. ميدوني چرا؟ چون سري زماني زندگي فقط يه بار تكرار ميشه. اونم براي هر كس فرق داره. البته چيزي كه منو اميدوار نگه ميداره اينه كه فكر مي‌كنم من تلاشمو كردم و از اين به بعد هم تلاشمو مي‌كنم. پس پس نبايد نگرام چيزي باشم. ببينيم خدا چي مي خواد.