Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Thursday, April 27, 2006
Null State… Null State… Null State… Null State… Null State…
Null State… Null State… Null State… Null State…
Null State… Null State… Null State…
Null State… Null State…
Null State…
...
Sunday, April 16, 2006
اين ملت خودشون بمب اتمي هستند!
طرف از سمت راست خيابون يك دفعه سر خر رو كج كرده و پيچيده جلوي من. با هزار زحمت ماشين وايستاده و ماشينا يه تقه سپرشون خورده به هم...
گفتم خوب شانس آورديم چيزي نشد كه يه دفعه يه صداي جيغ شنيدم! ديدم دختره پياده شده داره جيغ ميزنه. يه موجود نيم وجبي و رنگول منگول. من رسما چيزي از جيغ‌هاش نمي‌فهميدم. فقط گرفتم يه چيزهايي تو مايه‌هاي راهنما و حق تقدم مي‌گفت. من پياده شده بودم داشتم نگاش مي‌كردم. نمي‌دونم چرا خنده‌ام گرفته بود. هي اون جيغ و داد مي‌زد، من مي‌خنديدم... آخر سر رفت يه نگاهي كرد به سپر ماشينشو و رفت. من موندم كه اين ملت از چي درست شدن؟! يه نمه شعور و منطق تو وجودشون وجود نداره.
بايد جمع كنم برم......
Tuesday, April 11, 2006
ميدوني:
انرژي هسته‌اي آخرين حق مسلم ماست. قبل از اون،
امنيت و صلح حق مسلم ماست،
علم و دانش حق مسلم ماست،
تكنولوژي نو حق مسلم ماست،
كشاورزي حق مسلم ماست،
شعور اجتماعي حق مسلم ماست،
...
انگار كه اين مملكت هيچ وقت درست نميشه...
Sunday, April 09, 2006
در دانشجو بودن حلاوتيست كه تا زمانيكه آن را از دست نداده‌اي احساسش نمي‌كني.