فی احوال شیخنا و مولانا آق بهمن هنری
آن عالم آمار و احتمال، آن مظهر درايت وكمال، آن گنجاننده درس و مساله و نكته در يك كتاب،آن عالم به هر گونه انتخاب، آن داننده اس پي اس اس ،آن سرور هرچي مدرس، آن تحليل كننده هر نابستگي، شيخنا و مولانا شيخ بهمن هنري صاحب كرامت بود و متقلبان را معاند بود .
نقل است هنگامي كه زاده شد مشت بسته داشت . ده طبيب به مشقت تمام مشتش بگشودند و كاغذاي بيافتند مساله آمار بنبشته كه صد عالم آمار صد روز بر رفع آن تلاش نمودند و توفيق نيافتند و راه حل از شيخ پرسيدند كه به طرفه العيني مساله حل نمود وگفت:‹‹ ديدي چه آسون بود!››كه به اين سخن صد تن در دم بمردند.
به سه سال بود كه با گارسيا به مكتب شدي و به پنج سال بود كه آپوستول را به شاگردي قبول كردي.نقل است به ايام جواني بيست سال بامدادان از خواب بر ميخواستي و سكه اي مي انداختي و خطي بر ديوار ميكشيدي و ميخوابيدندي تا متغيير تصادفي دوجمله اي را كشف نمودي .او را كرامات بسيار بود . اول آنكه در هر دانشگاهي كه استاد بودي . دوم آنكه تيك هومي دادي كه كل كلاس در آن در ماندندي.سوم آنكه تعداد دفعات آمدن به كلاسش پواسن بودي و هيچ كس او را برآورد نتواندندي!چهارم آنكه بسيار خي دو واستيودنت ونرمال و.. با هم در هم نمودي و توزيع هاي بسيار بساختي .پنجم آنكه در راندن فاصله اطمينان رعايت بكردي و تصادف ننمودي و هزار كرامت ديگر كه او داشت.او را كلمات عالي است .گفت:‹‹ الآمار والاحتمال هو السكه و التاس والمهرات الملوّن بالوان مختلف والانسانان الالّاف بدور الميز المدوّرو...›› و گفت:‹‹ يك نمونه تصادفي ... ›› و نبشت:‹‹اثبات بعهده خواننده است››.كتاب بسيار نوشت و در هر كتاب بسيار نكات گفت. از آن جهت او را الكاتبُ الناكِتين خواندند.
چون خواست فوت كند عزرائيل براو نازل شد و گفت :‹‹ ميخواهم كه جانت بستانم›› كه شيخنا پرسيد:‹‹ به كدام توزيع؟›› عرزائيل در پاسخ درماند وگفت:‹‹ آمار و احتمال نميدانم›› و شيخنا در پاسخ گفت:‹‹ بيا بهت بگم›› و از اين اتفاق بودكه عزرائيل مريدش گشت و او تا به امروز زنده است