Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Wednesday, September 29, 2004
وقتي كه كار زياد دارم بجاي اينكه براي خودم دردسر اضافه درست نكنم‚ ميگردم هرچي معضل كه توي اين دنيا هست جمع ميكنم و اضافه مي‌كنم به كارهام...عجب من آدمmultitask هستم.
Tuesday, September 28, 2004

سرگردونم... خودم هم نميدونم كه چي ميشه.

بالاخره پيروز هم آزاد شد... بنده خدا كلي زحمت كشيده بود واز كار زندگيش زده بود اميدوارم بهش 20 بدن.

Monday, September 27, 2004
Dark shines
Bringing me down
Making my heart feel sore
Because it's good
Sunday, September 26, 2004
اگه يه كش رو بكشي بالاخره به يه جايي ميرسه كه ديگه كش نمياد و زرررررررررررت ...
اعصاب من كه ديگه جاي خودشو داره
Saturday, September 25, 2004
اگر به من بگن كه سه تا از آرزوهات همين الان بر آورده ميشه ...
اونوقت نميونم چرا هميشه اولين آرزوم يه چيز هست:
”از اين به بعد همه آرزوهام برآورده بشه“
دوستاي خوب وعجيبي دارم‚ با كاراشون هم كلي حال ميكنم‚ اونام شايد...
از استادي كه بياد جزوشو بگيره دستش و رو تخته بنويسه خوشم نمياد. هر چند ممكنه خيلي بارش باشه ولي خوب...
Thursday, September 23, 2004

زمان مي‌گذره و من هر روز بيشتر از اين دنيا‚ زندگي‚ مردم دورتر ميشم. ولي راه زندگيم را عوض نمي‌كنم. اينكه من يا ديگران به سوي قهقرا مي‌ريم واضح نيست و هيچ وقت هم نميشه. به هرحال اين موضوع نسبيه و منم يك شاهد غير مرجع...

خوب پس بهتره هركي راه خودشو يره ...

Monday, September 13, 2004
چرا اين ترم اينقدر واحد ها كم و مزخرف و قاطي پاتي هستند ؟
1- استادها از دانشگاه خسته شدن و ميخوان برن خونه بگيرن بخوابند براي همين دارند دانشجوها را ميپيچونند.
2- انتخاب واحد را براي دانشجوها راحتتر كنند چون هر چه سعي كنند آخرسر همين جوري واحدهاي انتخابي مزخرف از آب در مياد.
3- همين هم از سرتون زياده اونوقت فردا توقع دارين استادها خوب نمره بدن كه دانشجوها هم برن خارج ...
4-اين برنامه باعث ميشه كه دانشجوها بيشتر توي دانشگاه علاف بشن كه اين باعث علاقه بيشتر آنها به علم و دانش‌اندوزي ميشه.
Friday, September 10, 2004
يه‌جورايي دلم دانشگاه مي‌خواد...