Closet...
...اینجا می‌نویسم برای اینکه یادم بمونه... تا راحت‌تر فراموش کنم
Monday, December 22, 2003
كارتون رابينسون ميديم كه ياد رابينسون خودمون افتادم .
چه حسن تصادفي !
Monday, December 15, 2003
اي بابا يكي بياد به من واكسن بزنه . امروز هرچي دنبال واكسن تو دانشگاه گشتم خبري نبود . نه دكتري نه سوزني ...
اگه من فردا سرخك بگيرم كي مياد جواب ميده ؟ هان ؟ هان ؟!.....
Tuesday, December 09, 2003
كنترل مي‌خوانم
پس هستم .
Sunday, December 07, 2003
بيژن هم كه مخابراتي شد . خدا اين بنيتو رو قدرتي كنه كه بيژن را از راه بدر كرد !
البته براي بيژن مخابرات هم بد نيست...
ولي
كنترل را حلاوتي ديگر است .
كلي زور زديم يه كامپيوتر بدردبخور تو اين دانشگاه برهوت پيدا كنيم ...
حالا بعد يكسال كه جور شده يادم رفته ميخواستم چيكار كنم ؟
آخه اين چه وضعيتيه ؟!
نه حال داري درس بخوني يا كه بري بيرون يا حتي علافي كني ؟!
پس برو بمير ...
حال ندارم .
Saturday, December 06, 2003
اگه يك كيسه يك كيلويي بيسكويت بغل دست باشه و حواستم جمع نباشه و يك كوچولو هم گشنه‌ هم باشي، مطمئن باش كه بعد از نيم ساعت حتما دل‌درد مي‌گيري !
من يقين دارم .
Friday, December 05, 2003
هر وقت برنامه‌ريزي مي‌كنم ، همشون و فقط همشون قاطي ميشن و من ميمونم با يك خروار كار قاطي پاتي .به من كمك كنيد !